اشعار مدح ومناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها ـ مرتضی روح افزا
ما شیعه و… لیس دیننا الا العشق از عشق همیشه سمت و سو می گیریم ما فارغ اگر از می و مستی هستیم از باده ی اشک خود سبو می گیریم
این آب وضوی ما که معمولی نیست با مهریه ی شما وضو می گیریم
وقتی که به مجلس شما می آییم از عطر اصیل یاس، بو می گیریم
در سینه ی خود مدینه ای ساخته ایم از خاک مزارت آبرو می گیریم
با دشمن تو همیشه دشمن هستیم با شیعه ی تو هماره خو می گیریم
ما از نگه تو حیدری علیه السلام گردیدیم با یاد تو ذکر حق و هو… می گیریم
*********************
اشعار مدح ومناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها ـ علی ذوالقدر
رو کرد خدا قدرت پنهانی خود را تا خلق کند حوری انسانی خود را
ابلیس بهشتی بشود گر بگذارد بر خاک قدم های تو پیشانی خود را
هفتاد یهودی نه، که سلمان و ابوذر مدیون تو هستند مسلمانی خود را
در بند غمت هر که اسیر است عزیز است آزاد مکن یوسف زندانی خود را
چون مور اگر ریزه خور خوان تو باشیم یک روز ببینیم سلیمانی خود را
ترسی ز اجل نیست به این شرط که باشیم در روضه تو لحظه پایانی خود را
دل را به منای غم تو ذبح نمودیم از یاد مبر این همه قربانی خود را
تقدیم به ام ابیها ؛ شافعه روز جزا ؛انسیه الحوراء ؛ فاطمه الزهرا
شد صفحه روزگار تیره * تا دفتر من گشود مادر از هستی من، نشانه ای نیست * خود بودن من چه بود، مادر
ناموخت مرا زمانه درسی * رندانه ام آزمود، مادر من در یتیم و گردش چرخ * از دست توام ربود مادر
در دامن روزگارم افکند * از دامن خود چه زود مادر حالیست مرا که گفتی نیست * گریم همه رود مادر هر روز سپهر سفله داغی * بر داغ دلم فزود مادر از اختر من شدست گویی * دریای فلک کبود مادر
این ابر منم کز آتش دل * بر چرخ شدم چو دود، مادر با من همه بخت در ستیزاست * من خاستم، او غنود، مادر
ابریشم بخت من تهی گشت * یکباره ز تار و پود، مادر این کودک درد آشنا را * ایکاش نزاده بود، مادر
شعریست که در غم تو، فرزند *با خون جگر سرود مادر